وقتی هدفی در سر داری ،وقتی تمام فکر و خیالت را می گیرد، وقتی هر لحظه خود را در رویای هدف می بینی ، وقتی شیرینی رسیدن به آن هر لحظه کام رویایت را شیرین می کند ،به آن نخواهی رسید .حداقل نه به آن شکلی که رویایش را دیده ای.
فکر میکنم نوعی قانون باشد ،قانون بی خیالی . نباید بیهوده خیال کرد ،رویا بافت و در لذتش غرق شد. نمی دانم امتحان کرده اید یا نه ، وقتی در خیال فلان کار را میکنم ، برایش تلاش می کنیم و در نهایت مثل صحنه های slowmotion آخر فیلم ها فریاد موفقیت می زنیم ، هیچ وقت موفق نمی شویم. انگار با خیال بافی مان نوعی سم به واقعیت میریزیم، انگار سست می شویم ، انگار یک اتفاق تنها یک بار میتواند بیافتند، انگار از یک واقعه تنها یک بار میتوان لذت برد یا در خیال یا در واقعیت!
حتی وقتی تصمیم می گیریم در جمعی باهوش ،مهربان،زیبا و یا هر چیز دیگری به نظر آییم در بهترین حالت یک احمق به نظر خواهیم آمد. موفقیت ،خوب بودن ،مهربان بودن و ... هیچکدام به نظر آمدنی یا یک شبه دست یافتنی نیست.
وقتی موفق می شویم که تلاش درباره هدفی ،وقت و یا حتی جرات فکر در باره آن را به ما ندهد.وقتی که تلاش کردن در عالم واقع آنقدر مهم میشود که به هدف دیگر فکر نمی کنیم ، به اینکه چه می شود فکر نمی کنیم ، خیال هیچ چیز را نمی کنیم آنوقت است که به بی تفاوتی متعالی دچار شده ایم . بهترین حالت ممکن است ، یکی از بهترین چیزهایست که در زندگی پیش می آید، وقتی که تلاش بر هدف ارجح می شود ، وقتی که پیش از مقصد از راه لذت می بریم و تنها در این صورت است که چه برسیم چه نرسیم برُده ایم .
مدتهاست به این نتیجه رسیده ام که نباید منتظر اتفاق، معجزه، امداد غیبی ،پیر راهنما، مراد یا هر چیز خوب فیلم ها و داستان ها بود ،نباید بود.
قبای ژنده در دست در این شب تاریک به دنبال آویزیم اما دریغ که جز پاهایمان چیزی نیست.
۱۳۸۷ مهر ۹, سهشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر