۱۳۸۷ آبان ۲۶, یکشنبه

ایرج میرزا

دوست داشتن هر کسی دلیلی میخواهد، این شعر دلیل خوبی برای دوست داشتن شاعر آن است:


در سر در کاروان سرایی
تصویر زنی به گچ کشیدند
ارباب عمایم این خبر را
از مخبر صادقی شنیدند
گفتند که وا شریعتا خلق
روی زن بی نقاب دیدند
آسیمه سر از درون مسجد
تا سردر آن سرا دویدند
ایمان و امان به سرعت برق
می رفت که مومنین رسیدند
این آب آورد،آن یکی خاک
یک پیچه زگل بر او بریدند
ناموس به باد رفته ایی را
با یک دو سه مشت گل خریدند
چون شرع نبی از این خطر جست
رفتند و به خانه آرمیدند
غفلت شده بود و خلق وحشی
چون شیر درند می جهیدند
بی پیچه زن گشاده رو را
پاچین عفاف می دریند
لب های قشنگ خوشگلش را
مانند نبات می مکیدند
بالجمله تمام مردم شهر
در بحر گناه می تپیدند
درهای بهشت بسته می شد
مردم همه می جهنمیدند
می گشت قیامت آشکارا
یک باره به صور می دمیدند
این است که پیش خالق و خلق
طلاب علوم رو سفیدند
با این علما هنوز مردم
از رونق ملک ناامیدند
ایرج میرزا

هیچ نظری موجود نیست: