۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

لب کلام


منظورم رو میخوام از اوون داستان بی سرو ته و مزخرفی که نوشته بودم بگم. خیلی ناراحتم که داستان بدی شده بود و خیلی ناراحتم مطلبی رو که میخواستم بگم ضایع کردم و خیلی ناراحت ترم که فکر میکردم چیز خوبی نوشتم.چند روزه کلمات ازم فرار میکنن،تشبیه ،کنایه و تمام صنایع ادبی دیگر شدن جن و من بسم الله، کافی دلم بخواد یه کلمه ی خوب،یه کلمه ی استخوان دار،یه کلمه ی لازم و کافی پیدا کنم که چشمتون روز بد نبینه ،کلا واسه نوشتن مفهومش هم در میمونم.

نمیدونم به هر حال توی اوون داستان بی سر و ته میخواستم بگم،لزوما همه اوون چیزهایی که به بچه ها یاد میدیم چیزهای خوبی نیست، این همه فداکاری و ایثاری که بچه ها رو خیلی وقتها مجبور به انجام دادنشون میکنیم،چیزهایی نیستن که تو بزرگیشون به دردشون بخوره،لازم نیست دائم در مورد حقوق دیگران و انسان دوستی و بقیه سجایای اخلاقی بهشون درس مستقیم و غیر مستقیم بدیم،شاید بد نباشه بعضی وقتها احترام به خودشون و به خواسته هاشون رو یاد بگیرن،شاید لازم باشه یاد بگیرن که سعی کنن چیزایی رو که دوست دارن به دست بیارن، سرش دعوا کنن و حس پیروز شدن و کسب کردن یک امتیاز رو گاهی درک کنن و گرنه شاید بشن مثل خیلی از ماها و خیلی از مادرهای ما! بچه هایی که دائم مواظبن که حقوق کسی رو ازش نگیرن،غافل از اینکه حقوق خودشون مدتهاست که عقب افتاده. دائم خودشون رو بذارن جای بچه ی روی تاب،گل فروش سر چهارراه، خواهر کنکوری،هم کلاسی .....بعضی وقتها علو درجات هم پیدا میکنن و خودشون سرخود بدون اینکه کسی ازشون خواسته باشه ایثار میکنن! کیف ارزونه رو انتخاب میکنن،شکلات کوچیکه ،صندلی پشتیه... و خدا میدونه چه دردی داره این همه ایثار بی صدا.

بزرگسالی این بچه ها هم مثل کودکی پر از حسرت و بغض ، درده،دردی عمیق و نامرئی.

فکر کن از خستگی داری میمری، پاهات جون کشیدن هیکلت رو نداره،بختت هم بخت بیده و یه جایی تو اتوبوس پیدا کردی، تا میشینی یه پیرزن جلوت سبز میشه و وای میسه جلوت. چی کار میکنی؟

نه جون وایسادن داری اونم تا آخر خط، نه دلت میداد این پیرزن جلوت یه لنگه پا وایسه! ایثار میکنی؟ یا تا آخر مسیر به خودت سرکوفت این همه خودخواهی رو میزنی و دائم به فکر پادرد پیرزن و دیسک کمرشی؟ مرحله بعدش میدونی چیه؟

وقتی یه گل فروشی یه دسته گل زشت برات ببنده،یا یه راننده تاکسی کرایه زیادی ازت بگیره؟ اعتراض میکنی یا به اینکه خجالتش نداده باشی یا به بدبختی و خرج زندگی و استهلاک ماشین طرف فکر میکنی؟

مرحله بعدش مضحک تره:

وایسادی …. ولش کن.

یکی داستان است پر آب چشم.

هیچ نظری موجود نیست: