۱۳۸۸ اسفند ۵, چهارشنبه

من زرنگم یا تو؟

آره ...خیلی ترده ،یه قنادی پیدا کردم کیک هاش حرف نداره ،دیگه از اونجا میگیرم،نوش جونت. دلت خوشه ها! دیگه انگاری آرزوی کیک پختن وآشپزی و اینا رو باید بذارم واسه اوون دنیام،وقت نمیشه سرمو بخارونم، کار هام شده یه کلاف دست و پاهامو به هم گره زده، همینجور هل هلکی از این طرف به اونطرف میدوم. نمیفهمم کی صبح شد کی شب. آدم نمیفهمه کی پیر میشه،چایی ات یخ کرده نه؟ فکرشو بکن دیروز توآینه نگاه کردم ،می بینم یه چین افتاده گوشه چپ لبم...اینا نگاه کن قشنگ معلومه، اصلا نفهمیدم کی ... چه زحمتی؟ زودی بخور تا یخ نکرده. باورت میشه صبح به صبح که از در خونه بیرون میرم یادم میره تو این آینه هم نگاه کنم،میبینی؟ یه آینه رو هم زورش میاد دستمال بکشه ،نیستم سرآوریش کنم، میاد سروته خونه رو گربه شور میکنه،قد خون باباش هم پول میگیره،همون به قول تو باید بیافتم دنبال یه جای نقلی تر،هم ضفت و رفتش آسونتره هم خرجش کمتره. آره مثل خونه منیژه خیلی خوبه! اتفاقا هر روز سرویس از سر کوچش رد میشه،خیلی جاش خوبه.،به کلاس یوگاام هم نزدیکه، ای بابا چرا؟ خونه اش که خیلی خوب بود؟ رفتن بالاتر ؟ بله خوب،دارندگی و برازندگی .ما هم شوهر پولدار تور کرده بودیم تو خونه کوچیک دلمون میگرفت. رفتی خونه اش؟ آره وقتی برگشتم پیغامشو دیدم ،گفتم بهت که،یه توری اسم نوشته بودم،کنسل میکردم پولمو پس نمیداد!حالا ایشالا یه فرصت دیگه، خوب بود؟ چی کارا میکنه؟لابد کیف دنیا ... هنوز مانکنه؟ نه بابا من که... این رو هم خریدم گذاشتم اینجا آینه دق! هنوز یه بار فرصت نکردم روش بدوم. خوب ..پس خرش از پل گذشته خودشو ول کرده دیگه... بابا فیلمشه.افسرده گی کدومه.نشناختیش؟ میترسه چشش بزنن الکی والزاریات میخونه ، اون موقع هم که میرفت سر کار همش مینالید،حالام که تو خونه نشسته باز هم همون آشه و همون کاسه!بد میگم بگو بد میگی! من باید افسرده شم نه اوون .نه تفریحی ،نه استراحتی .به خدا پریروزها گریه ام گرفته بود، اومدم خونه ،رو پا بند نبودم،شکم خالی این واحد پایینی هم بدمصب یه بوی آش رشته ای را انداخته بود تا ساختمون که نمیدونی، فقط خدا خدا میکردم یه کاسه برام بیاره.نه قربون دستت فقط اون نون رو بیار، نه بابا شِرتی پِرتی که نمیشه،آدم باید بره سر صبر،نخود لولیا شو خیس کنه، سبزی تازه بخره، پاک کنه،خورد کنه،اگه تو خونه بودم ... زرد میخوری یا سیاه،هر دو شو دارم ها! حالا دختره نشسته سر زندگیش خانمی میکنه غر هم میزنه، خوب راست هم میگه! واسه چندرغاز نمیخواد زنش مرده و هلاک بیاد خونه، تازه خودش که گفته بود نمیخوام کار کنم. آره معلوم بود آدم حسابیه .میگفتی همینکه به شوهر و زندگیت برسی مفیدی،بسته!مگه بقیه چیکار میکنن؟ بخور تورو خدا تعارف نکن دیگه، آره غذاش خوبه، مشتری دائمم ،هوامو داره،خوب برشته میکنه، بره کلاس ورزش، موسیقی ،چه میدونم سر خودشو گرم کنه دیگه،رو هوا بودن و معلق بودن و این حرفا رو نداره که! بگو نشین جلوتلوزیون اراجیف این روانشناسا رو گوش کن! مگه این همه نقاشی نمیکرد؟یادته استادا سر همین نقاشی کردنه چقد از کلاس بیرونش میکردن ؟ خوب بگو بشین نقاشی تو بکن. اونموقع که وقت نقاشی نداشت همش دنبال مداد رنگی و آبرنگ و تابلو بود،حالا که وقتشه.... بابا به خدا مردم خوشی میزنه زیر دلشون، از بیکاری مینالن. من که آرزومه والا،یکی یه پولی ماهانه میداد بهم میگفت بشین تو خونه، به خدا اگه جیکم در میومد،صبح تا شب آشپزی میکردم،نمیشه بابا! همین دو سه تا کلاس رو هم به زور میرم، نمیشه ..میدونی؟ یوگا و استخر رو با بچه های شرکت میرم،زبان هم دیگه آخراشه نمیخوام ول کنم، نه نه دستات و خیس نکنی ها،همه رو میزارم تو ماشین.پولم کجا بود بابا؟ چقد میدن مّگه؟هر چی درمیارم باید بدم قسط این چیزا!بلکه یه ذره به زندگیم برسم .میگم میگی نه!همی اینا از زرنگیشه،ننه من غریبم در میاره ،افساره شوهره رو دست بگیره وگرنه چی بهتراز این ،یکی خرج تو بده تو هم حال زندگی تو ببری، تو این آینه که چیزی معلوم نیست وایستادی جلوش،آدم خودشو نمیتونه ببینه بسکه لکه،بذار یه دستمال بیارم.